جدیدترین مطالب

این داستان: ملال

چندین سال است برای خود مینویسم و هر بار در نمایشگاهی یا مکان فرهنگی یی دوستی را ملاقات میکنم، اولین سئوالش این است. هنوز کتاب

ادامه مطلب »

مرگ

    امروز داشتم می‌مردم. خیلی سخت نبود. مرگ‌رو میگم. درد هم نداشت. در حقیقت خیلی ساده هم داشت اتفاق می‌افتاد. داشتم به عادت همیشه‌ام

ادامه مطلب »

آنها راست میگفتند

  _تو خیلی دختر خوبی هستی‌هااا اما من لیاقت تو را ندارم.   متنفر بودم از شنیدن این جمله. حسِ کاغذِ دورِ یک ساندویچِ قدیمی

ادامه مطلب »

دگر گون

      ده روز پیش چند دفعه بالا آوردم و یک ریز دل دردی داشتم. روز اول فکر کردم عینهو فیلم‌ها که حاملگی را

ادامه مطلب »