نور سفید صفحه موبایل صورتش را در تاریکی اتاق روشن کرده بود، من هم مثل دستگیره کمد، قاب پنجره، لباس های آویزان، آینه قدی و
دویدن که سخت نیست. مهم ندویدن فرار نکردن روبروشدن در آغوشگرفتن و پذیرشِ مشکلات است. رعنارهبر بخشی از رمان در حال نگارش #دونده
نوجوانی پرخاشگر، بدقلق و همیشهی خدا ناراضی بودم. مدرسهام که تمام شد، به پیشنهاد پدرم برای تحصیل به انگلستان رفتم. من هم که از تَرَکِ
به وردپرس خوش آمدید. این اولین نوشتهٔ شماست. این را ویرایش یا حذف کنید، سپس نوشتن را شروع نمایید!